بزار برات یه چیزی تعریف کنم
هفته پیش بچه خواهرشوهر ۱۳ سالش بود به مادرش گفت مامان من میرم پارک با دوچرخه رفت شاید به دو دقه نکشید رفت یه ماشین بزرگا که پارک آب میدن از رو سرش رد شد تو کوچه خودمون کوچه تنگ بود سرش ترکید تو کوچه بوی خون راه افتیده بود هیچکس نفهمید ماشین با سرعت کم ، اینم کنار وایسید با دوچرخه چه جوری رفت زیر ماشین همه روستامون گریه میکردن، سرنوشت هر کسی یه جوریه دلیل نمیشه وقتی عزیزت مرد تو هم خود کشی کنی