یاد جاری خودم افتادم قصه ما خیلی طولانیه همسرسایقم و جاری سابقم😁 پسرخاله دخترخاله بودن و چندسال تو یه خونه زندگی کرده بودن
نامزد که شدیم همش زنگ میزد به شوهرم و میگفت پسرم دلش برات تنگ شده باهاش حرف بزن😐
میدونست من عصبی میشما ولی عوضی بود
یه رفتارایی با شوهرم داشت انگار شوهر خودشه
به شوهر خودش نمیرسید میرفت پیش شوهرمن
اه یادش افتادم عوضی😐😐