بعد از چهار سال كه اينا تو عقد بودن فهميدم برادر شوهرم به دخترش گفته نميتونم دوستت داشته باشم و گذاشته رفته و جالب اينه كه زنيكه اومد از من خواست كه با برادر شوهرم حرف بزنم. ميگفت ما آبرو داريم. بعد از چهار سال ميگه نميخوادش و خلاصه طلاق گرفتنو كلي دعواي خانوادگي بينشون شد طوري كه كلن رفت و آمدمون باهاشون قطع شد☺️
به خوبی و خوشی تموم شد متفرق شین
آره دخترش ۱۲ سالشه پسرشم ۱۰
شوهرم هیچوقت هیچی بهش نگفت هیچی همش احساس کردم یه چیزی بینشون هست قایم میکنن
رابطشون مثل این میموند که یه چیزی مال جاریم بوده ولی حالا از دستش داده یجورایی حس مالکیت داشت نسبت به شوهرم
فاصله گرفتم ولی زندگیم از دست رفت
ولش کن آدم هرزه زیاده تو این دنیا
حالم بد شد😐
یه توصیه دارم اول از سلامتی عقلی این زن مطمئن شو. بعدم تهدیدش کن بگو ازت شکایت میکنم. به شوهرشم گوشزد کن. به شوهرت بگو بهش رو نده که اینجوری شه ولی جوری به شوهرت نگو که ناراحت شه آخه اونکه مقصر نیس
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
23 ثانیه پیش
24 ثانیه پیش
24 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
