ی روزی به بعد دیگه هیچی برای آدم ارزش نداره.یادمه قدیما از شنبه تا چهارشنبه منتظر تعطیلات آخر هفته بودیم برنامه ریزی میکردیم کار هارو باهم تقسیم میکردیم جائیکه میخواستیم رو تایین میکردیم .همه چی ردیف بود فقط منتظر بعدازظهر پنجشنبه بودیم.صبح پنجشنبه بزرگتر خانواده به همه زنگ میزد وظیفه ی همه رو یاد آوری میکرد. آذوقه .بنزین ماشین .کبریت .نمک .ذغال .هر خانواده ۲۰ لیتر آب قابل شرب ز یرانداز.
چه کیفی داشت لحظه ها به کندی میگذشت تا ساعت حرکت.قرار الحاق دانشگاه خارج از شهر.همه صبر میکردند تاتمام خانواده برسند.بعدش حرکت رسیدن به مقصد برپایی چادرها .تازه وظیفه خانوما شروع میشد آقایان برپایی آتش وچای هیزمیخانوما هم تدارک ناهاروسیخ کردن گوشت ها برای کباب .یادش بخیر.
ولی الان روزای هفته هم یادمون رفته که شروع میشه کی تموم میشه.کی زنده س کی فوت شده اصلا خانواده ها کجا هستند