زمان قدیم با حالا فرق میکنه اون قدیما غذای سالم بدون مواد افزودنی میخوردن شیر ماست و میوه و خرما نون همه چی ارگانیک بود زنا سخت ترین کارا رو انجام میدادند و فعالیت بدنی زیادی داشتن و راحت زایمان میکردن. حتی مادر بزرگم تعریف میکرد زنا بعد شش روز کارتی عادیشون میکردن
یعنی واقعا لعنت به زایمان طبیعی و اونی که اجباریش کرد تا هرچی ظلمه به زنه بدبخت بشه.
منم بخیه خوردم و نمیفتادن، نمیتونستم بشینم، از بس نخا موندن آخر عفونی شدن با این که بهداشت خودمو رعایت میکردم.
بماند که اون قسمت چقد زشت و بد ریخت شده حتی شوهرم اصرار داره برم عمل زیبایی
مشکل اینجاست ک تنهام مامانم زود رفت از پیشم اونم یه شهر دیگه بود. شوهرمم ک اصلن کمک حالم نیس ن غذایی ن آبی ن نونی حتی سفره هم جم نمیکنه یه لیوان نمیشوره اصلن حس همدردی نداره میگم چرا کمک نمیکنی میکه نمیتونم حوصله ندارم بهونه میاره یا میگه افسرده انکار اون زاییده ن من
اینجا چندتا کاربرمیگفتن جای سوزن بی حسی چندین روزه درد میکنه زود به زود پهلو به پهلو میشده ادم نمیدونه سزارین بره یاطبیعی
من بچه دومم به برش نرسید از چهار سانت تا ده سانت خیلی سریع پیش رفت نیم ساعت کلا و بدون زور زدن دنیا اومد پسرم. ماما اومد بالا سرم با لحن بد گفت واقعا که تا مقعد پاره شدی رفت گفتم من حس نمیکنم بعدم مگه تقصیر منه شما خودتون برش میزدین بعد تمیز کرد وسایل بخیه رو هم اماده کرد یه دکتر اومد گفت پارگی نداره کجا رو میخوای بدوزی. بعد من داشتم گریه میکردم که غار شدم رفت🤣🤣🤣عاقا بعد زایمان اینقدر حالم خوب بود انگار نه انگار زایمان کردم ولی سر اولی تا شش روز کل بدنم درد میکرد و بخیه هام اشکمو درمیاورد
