قضیه ازین قراره شوهرم ۴، ۵ سالی میشه میگه من بچه میخوام منم به خاطر فحاش بودنش موقع عصبانیت و گاهی هم حمله فیزیکی امتناع میکردم .
تو یه سال اخیر دیگه فشار بیشتری آورد و گفت من خجالت میکشم همه همکارام بچه دارن سنم بالا نشون میده بچه میخوام اقدام کنیم. منم جرئت مخالفت نداشتم یواشکی قرص میخوردم. بنده خدا ک می دید باردار نمیشم رفت آزمایش اسپرم دید سالمه . بازم نفهمید قضیه چیه. عذاب وجدان شدید باعث شد با روانشناس صحبت کنم و گفتش حقیقت رو بگو . منم امشب حقیقت رو گفتم ولی قرص رو نگفتم گفتم بریم مشاوره اخلاقت درست شه بعد بچه . خیلی ناراحت شد گفت این همه زندگی برات فراهم بود چرا این همه سال اذیت کردی اگر همچین فکری داشتی میزاشتی میرفتی منم گفتم دوست داشتم واقعا هم دوسش دارم الان تو دو راهی شدید گیر کردم چه کنم