2777
2789
عنوان

ولی واقعا خوشبحال خانه‌دارها

| مشاهده متن کامل بحث + 434 بازدید | 54 پست
اون ک بله،ولی تصور شما از زن خانه دار اشتباههمن صبحا پا به پای مادرم کار میکنمشبا هم تا ب خودم میام ...

عزیزم شما هم کاملا درست میگی

واقعا شرایط زندگی خیلی سخت شده🤕

ولی اگه میتونی خیلی وسواس به خرج ندین توکار خونه

من خونهام مرتبه ها ولی اصلا اینطوری نیست یسره بسابم یا خودمو ملزم کنم همیشه تمیز تمیز باشه.

گاهی حوصله ندارم ظرفارو نمیشورم میگم بذار بعدا.

کلا اذیت نمیکنم با کار خونه خودمو

به خدا همیشه میگم کاش منم حقوق داشتم ولی من بچم مراقبت میخواد بخاطر بیماریش تا ظهر باهاش تو مدرسه هس ...

عزیزم انشالله که به زودی سلامتیشو به دست بیاره مگه مشکلش چیه؟

واقعا خدا قوت به شما مامان قوی

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

خب همین مشکلات رو متاهل های بچه دار شاعل هم دارن؟جدا از بحث مالی

نه خوب

خانم شاغل اگه شوهر فهمیده داشته باشه میشه مقوله تقسیم کار

نداشته باشه هم پلن P داره: پوووول

میتونه هر وقت خستشه غذا سفارش بده

میتونه کارای گردگیری،تمیزکاری و...بده کارگر انجام بده

میتونه بچشو بهترین پرستار بگیره

کسی از خانوم شاغل توقع مهمانی یا مهمانداری ب اون صورت نداره

یا معمولا همه شرایطشو درک میکنه،تو بچه داری و...کمک حالشن

من خیلی تو اطرافیانم دیدم،خانوم شاغل ب واسطه استقلالی ک داره،اعتماد بنفس بیشتری هم داره و خیلی از دغدغه های خانه داری رو نداره

من افتادم توی یه چاهِ پنج متری و تو،،،یه طناب سه متری برام انداختی پایین....بگم نیستی، دروغ گفتم...بگم هستی، خیلی کمه):                                                         برایت نوشته بودم که از وضع موجود به ستوه آمده‌ام و در فکر نجات دادن خود هستم؛ زمان زیادی گذشت، اما حقیقت این است که مفهوم «نجات» حتی نزدیک هم نشد به این امپراطوری خاکستر و ویرانی.                                               ‏یاد اون بچه میفتم که تو مدرسه رو کیفش نوشتن `خر` ...با غم و اندوه و بغض اومده خونه.. مامانش گفته عب نداره کیفت رو برات با صابون تمیز می‌کنیم..گفته کیف رو ول کن من خرم؟؟من که اینقدر با همه مهربونم):    حکایت مواجهه من با آدم‌هاییه که یهو ازشون عجیب‌ترین بی‌مهری‌ها رو میبینم...

نه خوبخانم شاغل اگه شوهر فهمیده داشته باشه میشه مقوله تقسیم کارنداشته باشه هم پلن P داره: پوووولمیتو ...

بخدا همش ب شوهر فهمیده برمیگرده

من شوهرم پول همه اینا رو میده اصلا مشکلی با کارگر و اینا نداره

دست و دل باز .مسافرت میریم و.....

ولی اخلاق نداره

همش ب فهم شوهر برمیگرده


عزیزم شما هم کاملا درست میگیواقعا شرایط زندگی خیلی سخت شده🤕ولی اگه میتونی خیلی وسواس به خرج ندین تو ...

عزیزم من خودم مجردم

شرایط مادرمو ک میبینم دلم میخواد هیچ زنی در جهان بدون پشتوانه مالی نباشه

شما آدم درستش خورده ب پستت،مادر من با این ذهنیت ک اگه هر روز و هر ساعت در حال بشور بساب نباشه،پس عملا بی مصرفه و بخور بخواب کارشه،زندگی رو ب خودش سخت گرفته

اونم بخاطر توقع بیجا اطرافیان و حرفای بی ارزششون

خواستم بگم شما الان فقط خسته ای

طبیعیه

فشار کار،درس و ...

باید برای خودت وقت بذاری،شده یه کافه ای،خریدی و...

فقط بدون خیلیا حسرت زندگیتو دارن

میجنگن واسه ی ذره استقلال

کم نیار و بدون این روزای سخت،آینده خوب برات میسازه♥️

من افتادم توی یه چاهِ پنج متری و تو،،،یه طناب سه متری برام انداختی پایین....بگم نیستی، دروغ گفتم...بگم هستی، خیلی کمه):                                                         برایت نوشته بودم که از وضع موجود به ستوه آمده‌ام و در فکر نجات دادن خود هستم؛ زمان زیادی گذشت، اما حقیقت این است که مفهوم «نجات» حتی نزدیک هم نشد به این امپراطوری خاکستر و ویرانی.                                               ‏یاد اون بچه میفتم که تو مدرسه رو کیفش نوشتن `خر` ...با غم و اندوه و بغض اومده خونه.. مامانش گفته عب نداره کیفت رو برات با صابون تمیز می‌کنیم..گفته کیف رو ول کن من خرم؟؟من که اینقدر با همه مهربونم):    حکایت مواجهه من با آدم‌هاییه که یهو ازشون عجیب‌ترین بی‌مهری‌ها رو میبینم...

بخدا همش ب شوهر فهمیده برمیگرده من شوهرم پول همه اینا رو میده اصلا مشکلی با کارگر و اینا نداره دست و ...

بله دقیقا با شما موافقم

حالا فکر کنید کسایی ک شوهرشون پول هیچکدوم از اینا رو نمیده و اخلاقم نداره):

متاسفانه خیلی از ما خانوما اونقدر خوش شانس نیستم که یه شوهر فهمیده ب پستمون بخوره،پس خودمون باید مستقل باشیم

من افتادم توی یه چاهِ پنج متری و تو،،،یه طناب سه متری برام انداختی پایین....بگم نیستی، دروغ گفتم...بگم هستی، خیلی کمه):                                                         برایت نوشته بودم که از وضع موجود به ستوه آمده‌ام و در فکر نجات دادن خود هستم؛ زمان زیادی گذشت، اما حقیقت این است که مفهوم «نجات» حتی نزدیک هم نشد به این امپراطوری خاکستر و ویرانی.                                               ‏یاد اون بچه میفتم که تو مدرسه رو کیفش نوشتن `خر` ...با غم و اندوه و بغض اومده خونه.. مامانش گفته عب نداره کیفت رو برات با صابون تمیز می‌کنیم..گفته کیف رو ول کن من خرم؟؟من که اینقدر با همه مهربونم):    حکایت مواجهه من با آدم‌هاییه که یهو ازشون عجیب‌ترین بی‌مهری‌ها رو میبینم...

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز