تو خونمون همه ای شوخی هاش با فشه میخایم تفریح بریم قلیون میبره به داداشم هم میده بکشن وقتی میشنو داداشم دوست دختر داره کیف میکنه افتخار میکنه خلاصه بشون همه جور آزادی داده بش گفتم اینا امانت خدان این چه وضع تربیت کردن فردا دخترای مردم میخان باشون زندگی کنن میگه اینا مردن مرد میخای پخمه و بی بخار باشن؟ بش گفتم مردونگی اینه؟ میگه تو میخای یادم بدی مردونگی چیه؟ فک کردی دو رکعت نماز خوندی خبریه؟ واقعا داره اونارو نابود میکنه هر روز ازدیروز بدتر میشن مخصوص این داداش کوچیکه
تمام گرفتاری بشر از نقطه ای آغاز شد که نفهمید کیست و کجای عالم ایستاده 🪄🧚
زیاد دخالت کنی بهت میگه حسودی که اونا آزادی دارن تو نداری ول کن تو حرفتون گفتی دلسوزیت رو کردی بقیش ...
اولا من اصلا دنبال این آزادی که بابام بشون داده نیستم چون به نظرم این خود بدبختیه دوما من آزادیم دادنی نیست و هرجا لازم باشه میگیرمش سوما من دخالت نکردم و وظیفه خودمو انجام دادم ولی درسته دیگه بقیه اش با من نیست و هر بلایی سرشون بیاد گناه ش به پای بابام نوشته میشه
تمام گرفتاری بشر از نقطه ای آغاز شد که نفهمید کیست و کجای عالم ایستاده 🪄🧚
من نمیخام اجباری ایجاد کنم که اعتقاد ات منو داشته باشن ولی دارم میبینم که چجوری ساده ترین اخلاقیات رو بابام داره در وجودشون میکشه و من به عنوان یک انسان دلم براشون میسوزه
تمام گرفتاری بشر از نقطه ای آغاز شد که نفهمید کیست و کجای عالم ایستاده 🪄🧚