من خود خانوادش پدر و مادر و خواهرش از اول گرم و با محبت بودن منم همینطور
ولی تمام فامیلای درجه دومشون مخصوصا خانوما یجورین مثل خاله و عمه و دختراشون ... اول اینکه انقدر زوم میکنن رو خودم و کارام که انگار ادم ندیدن که همش معذب میشم بعد جمع میشن با خودشون حرف میزنن و میخندن اصلا با من صحبت نمیکنن
چند بارم پیش اومده تو اتاقی اشپزخونه ای بودن تا من وارد شدم حرفشون و قط کردن که خب احتمالا راجب من حرف میزنن فقط خداروشکر خواهر و مامانش باهام خوبن حالا من خودم هر وقت یکی جدید وارد خانوادمون میشد سعی میکردم برم طرفش احساس غریبی نکنه حالم بهم خورده ازشون انگار طلبکارن ازم