نمیگم مقصر ۱۰۰ درصده ولی از روز اول بی احساس بود فامیلیم قبل عقد و صیغه ی محرمیت هیچ وقت یادم نمیره من تو اتاق خواب بودم اومده بودن خونمون بجون بچه هام اگ بخوام دروغ بگم الانم با گریه دارم مینویسم اومده بود با لگد منو بیدار میکرد پاشو داییت اومده عید دیدنی اولش شوکه شدم فک نمیکردم اون باشه از روز اول ازش نفرت داشتم قیافه واسم مهم بود نمیگم خودم آش دهن سوزیم ولی معیارام فرق میکرد دستش میخورد ب دستم بدم میومد ۵ سال جنگیدم ۵ سال گفتم نمیخوامش
میگن خب بچه دار نمیشدی حیوونا مگه از رو عشق و علاقه باردار میشن ؟؟من حتی از حیوونم کمترم
همش یا قهره یا اخم و تخم خسته م خیلی خسته سر هیچ موضوعی تفاهم نداریم شرایط جدایی هم ندارم اصلا نمیدونم چیکار کنم بخدا نه خانواده ی حمایتگر نه چرا یه زن متاهل باید خودارض*ایی کنه ؟؟؟