چرا من انقد کینه ایم؟چرا بدی های خانواده شوهرمو نمیتونم فراموش کنم؟الان خوبن باهام ولی برام فایده نداره روزای خوبمو به گند کشیدن الان خوب بودن یا نبودنشون اهمیتی نداره دیگه...شمام مثل من هستین یا نه؟
حرف که زیاده اما مشکلات مالی منو از پا درآورد تا تونستم رو پا وایستموخودمو جمع و جور کنم در صورتی که اونا سرمایشون تموم شدنی نبود هیچ وقت سراغی آزمون نمیگرفتند وقتی با بدبختی جمع و جور شدیم سر وکلشون پیدا شد حالا دیگه برام هیچ ارزشی ندارند صاحب مال رفته و همه رو گذاشته برامون ولی دیگه برام لذتی نداره
کاش حداقل اینقدر خودمو عذاب نمیدادم واقعا ارزششو نداشت همه چیز بدون کمک اونا درست شد ولی منم سلامتیمو از دست دادم شوهرم همیشه بهم میگفت اینا امانتدار اموال ما هستن واقعا هم همین شد
کاش حداقل اینقدر خودمو عذاب نمیدادم واقعا ارزششو نداشت همه چیز بدون کمک اونا درست شد ولی منم سلامتیم ...
واقعا زمستون میره ولی رو سیاهیش برا به عده میمونه.برا مام همینطور بود.اوایل خیلی سختی داشتیم مادرش میگفت ندارم در صورتی که خیلیییی داشت...به ما میگف ندارم ولی برای برادر شوهرم ماشین و چیزای دیگه میخرید...نمیتونم اصلا ببخشمشون.روز عروسیم بهم تبریک نگفت اصلا سمتم نیومد..روز عقدم انقد اخم کرده بود آبرومو جلو فامیلام برد...حرف زیاده آدم چی بگه...فقط دیگه بدم میاد ازشون شوهرم میگه بریم اونجا دلم میخاد فحشش بدم اما چه کنم هیچی نمیتونم بگم...گاهی میگم جدا شم با این فکرا اذیت میشم زندگی کنم بعد به این فکر میکنم دشمنام شاد میشن بیخیال میشم
واقعا زمستون میره ولی رو سیاهیش برا به عده میمونه.برا مام همینطور بود.اوایل خیلی سختی داشتیم مادرش م ...
اگه بچه نداری جدا شو من با اینکه شوهرم کاملا طرف من بود و خودش ظلمشونو میدید ولی اگه اون موقع عقل آلانمو داشتم جدا میشدم ارزششو نداره عمرتو تلف کنی ولی خوب من بچه داشتم وهمش ترس جدا شدن از بچمو داشتم که اونم اشتباه بود من خانواده ای داشتم که مثل کوه پشتم بودن وقتی به گذشته فکر میکنم میگم موندم اما به قیمت از دست دادن جوونیم و سلامتیمو و زندگیم فقط یه ثروتی مونده برام که دیگه برای خودم هیچ لذتی نداره که اونم ماله بچه هامه.خودم اول جوونیم شکستم واز زیر صفر شروع کردم