یکم عذاب وجدان گرفتم گفتم اینجا بگم که بهم بگین حق با کیه دقیقا
من اینجا تاپیکم زده بودم که مامانم همش بهم میگه مثل پیرزنایی خیلی زشتی همش باید به ماشین مردم نگاه کنی حسرت بخوری تویی که عرضه نداری هیچی نمیشی همش سعی میکنه تخریبم کنه با اینکه من به اندازه خودم واقعا دارم تلاش میکنم من خب به حساب اینکه بزرگتره و مثلا مادرا کلا اینجورین دیگه حرف بهت میزنن و مثلا قلبشون پاکه اینا تا الان چیزی نگفتم
امروز رفتم آرایشگاه بعد که برگشتم که بریم رفتیم یکم جلوتر نشستیم بازم همین حرفاشو شروع کرد که آره بازم رفتی اونجا الکی خرج کردی هرکاری کنی شبیه همون پیرزنایی نگاه کنی حالت بهم میخوره کی میخواد تورو بگیره مثلا
من دیگه واقعا به این کلمات آلرژی گرفتم انقدررررر که اینو میگه دلیلشم نمیفهمم من کلا هیفده هیجده سالمه دقیقا یعنی چی این اصلا معنی نداره. خب زشته چیه منظورت چیه؟ واقعاااا دویست بار اینارو گفته
سریع برگشتم گفتم شاید تو از درون فک میکنی پیرزنی که بیست چهارساعته به من نسبت میدی دوبار عین آدم حرف زدم که دوست ندارم اینارو میگی یه بار دوبار چندبار عقده وجودتو گرفته واقعا(با لحن آروم گفتم داد بیداد اینام نکردم)
هیچی همین شد
الان دو روزه باهام حرف نمیزنه به جای اینکه من قهر کنم اون قهر کرده که زحماتمو نادیده میگیرین و فلان
من تا الان با بزرگترم بد صحبت نکردم حرفای خیلیییییی بدتر از اینو واکنشی بهش ندادم ولی واقعا خسته شدم از این رفتارای مسخره...
خب چرا آدم باید با بچش اینجوری باشه؟..
بخدا اعتماد من به غریبه ها بیشتره
چی بگم
شما راهنماییم کنین