منم منم خانوادم بهم پول میدن البته بهشون نمیگما خودشون بهم میدن درک میکنن شرایطم رو خودمم یه پبج دارم اندک فروشی دارم در حد ماهی ۲ ۳ میلیون دانشجو هم هستم نمیتونم کار کنم درسام سنگینه تا سه ترم دیگه فارع التحصیل میشم میرم دنبال کار چند وقته به شوهرم میگم برو دنبال کار دوم انگار نه انگار هعی بهانه میاره با زبون خوش گفتم دیروز دیروز خیلی با عصبانیت گفتم بهش گفتم میدونی از کی بهم پول ندادی زشته برای تو که من دستم جلو خانواده ام دراز باشه برو کارگری هر کاری که باید بکنی بکن اینجوری نمیشه گذروند هعی دل خوش کرده به مدیر مدرسه اشون بهش وعده داد بود شوهرم رو میکنه معاون اضافه کاری براش رد میکنه دوماه اضافه کاری رفت هیچی بهش نداد دو ماه الکی بهش گفت معاونی آخرم ردش کردن گفتن سابقه ات برای معاونی کمه کلا مرتیکه همش دلخوشش میکنه شوهرمم نمیره دنبال کار دوم🥲🥲
دیگه دیروز هر چی تو دلم بود بهش گفتم🥲مرد خوبیه خوش اخلاقه مهربونه همه چی تمومه نگید چرا زنش شدی چون واقعا کنارش خوشبختم ولی خب باید دنبال کار دیگه ای باشه نمیشه اینجوری گذروند🥲🥲دیگه دیروز اینجوری کردم سپرد به چند نفر براش کار پیدا کنن بنظرتون کارمگغلط بود؟آخه واقعا دارم اذیت میشم با این شرایط🥲
تابستون مجبورش کردم بره نجاری ور دست یکی از آشناهامون یاد بگیره خواهرش اومد پرش کرد که این کار بدرد نمیخوره اشباعه فلانه چون خودش میخواست ببرتش یه مدت یه خونه خریده بود بردش خونه اش رو براش رنگ کرد آخرم هیچی بهش پول نداد از یاد گرفتن نجاری هم منصرفش کرد درحالی که الام سرکوچه امون کارگاه نجاریه اگه بلد بود میرفت یه اندک درآمدی داشت
بنظرتون نباید اینجوری برخورد میکردم کارم اشتباه بود؟🥲🥲💔