عزیزم...
این جملهی «تو نمیتونی، تو بیعرضهای» از طرحوارههای زخمیِ کودکی میاد.
اون موقع من کوچیک بودم، ترسیده بودم، دفاع نداشتم و ذهنم فقط این حرفو ضبط کرد.
اما این جمله هیچ ربطی به منِ الان نداره.
من امروز یک آدم جدیدم.
قویتر، آگاهتر، گرمتر.
من اختیار دارم که اون خاطرات قدیمی رو از ذهنم پاک کنم، چون دیگه به دردم نمیخورن.
من دارم یک شخصیت تازه میسازم؛
شخصیتی که باور داره میتونه،
شخصیتی که خودش رو میبیند،
و خودش رو حمایت میکنه.
کودک درونم...
متأسفم برای زخمهایی که خوردی، برای حرفهایی که شایستهش نبودی.
عزیزم، من کنارتم.
من مراقبتم.
دیگه کسی نمیتونه بهت بگه «نمیتونی».
دیگه کسی نمیتونه تو رو کوچک کنه.
قربونت برم، تو امنی... پیشِ خودم امنی.
من توانایی های زیادی دارم من به خودم افتخار میکنم من لایق و شایسته هستم و توانایی خرید کردن لباس پوشیدن انتخاب های زندگی توانمند هستم من به خودم ایمان دارم از پس هرکاری میام من مثل هر انسانی دیگری حق انتخاب دارم من شایسته هستم من توانایی دارم من خاص. متفاوت هستم من نسخه خودم هستم و خودمو دوست دارم🦋🦋🩷🩷🍭🫂🤍