میدونی یخورده دلیل این حالتم اینه کبچههات پشت سر همن. کمکی نداری... خیلی شبیه همه شرایطمون. منم دخترم سه سال وسه ماهش بود که پسرم دنیا اومد. شهر غریبم تنهای تنها بودم. شوهرمم کلا شوته. تازه غر میزد فضا روآروم کن میخوام بخوابم.
من دخترم سه ساله ک شد و باردار بودم سر پسرم اینقدرررر رابطم باهاش خوب شد. هرروز دست همو میگرفتیم میرفتیم پارک بستنی میخوردیم و.... ولی بعداومدن پسرم کلا از دخترم غافل شدم، پسرمم که نوزاد و دیگه خودت بهتر میدونی...
کلا بچه پست سرهم اصلا خوب نیس