یک هفته ست اومدم خونهی یکی از اقواممون که یک ساعت با شهر ما فاصله داره قرار بود یک روزه بمونم و برگردم ولی این اقواممون نگذاشت برگردم خونهم .گفت حالا که اومدی یه چند روز بمون.منم لباس اضافه نیاورده بودم.اینجا هم موذبم.هیج جا خونهی خوده آدم نمیشه.حوصلهم سر رفته .ببینم فردا یه بهونه میتونم پیدا کنم از اینجا جیم بزنم
خدایا...من چیزی نمیبینم آینده پنهان است ولی آسودهام،چون تو را میبینم و تو همه چیز را... لینک چت ناشناسhttps://harfeto.timefriend.net/17640189773666