بچها من یه مشورت میخام
امروز من از صب همش دنبال دوندگی و کار و اینا بودم بعد شوهرم سرکار بود اومدم که خونه دیگه ساعتای ۴ و نیم بود خستم بود قرار بود امشب بریم بیرون بعد این دوستش و خانومش از یه شهر دیگه اومدن اینجا یه هفته هستن خیلی با دوستش صمیمی جوری که وقتی میاد کلا ما زنارو فراموش میکنن همش باهمن
من بهش پی ام دادم که یکم چرت میزنم اونم با دوستش بیرون بود گفت تا ۸و نیم میام دنبالت بعد من خواب موندم بیدار شدم دیدم فقط یه بار زنگ زده با یه پی ام که خابی خانومم
بهش زنگ زدم جواب داد گفت با دوستش و خانومش اومدن کافه خانومش ناراحت بود خودش رفته بود کافه اینام مجبور شدن برن منم گفتم باشه گفت یه شام بزنیم میام سری بعد من حاضر شدم دیگه گذشت و گذشت دیدم چرا نمیاد تا ساعتای ۱۰ شد اعصابم خورد شده بود بد ک اومد گفت ببخش دیر شد مشغول صحبت بودیم بعد خواهر دوستشم اومده بود یعنی چهارتایی نشسته بودن گل میگفتن گل میشنفتن بعد اقا یادش رفته بود ب من زنگ بزنه فقط ساعت ۹:۱۹ پی ام داده که آماده شدی؟اونم پی امش دیر اومد منم خدایی قلبم شکست گفتم یعنی ارزش نداشتم من انقد میتونی اصن خبر بدی بگی خودت بیا یا بگی عزیزم ببخشید اینجوری شد یکم طول میکشه
بعد که دیدمش ناراحتی میکنم میگه بابا چیزی نشده که چرا ناراحتی میکنی خواهرش پیاده بود دیگ نزدیک بود یهو اومد خواهرشم کم سنو ساله ۱۹ سالشه منم دوسش دارم ولی خب بازم ب نظرم دلیل نمیشه این کاراش توجیه بشه خدایی رفتارش زشت نبوده؟
اومده به من میگه داری زیادی گندش میکنی قشنگ منو به هیچ جاش حساب کرده واقعا این حس بدو گرفتم خیلی زشت نیس؟دوستشم بیشعور تر از خودش