خسته ام انقدر بلا سرم اومده که حتی نا ندارم بگم خدایا چرا من حس میکنم بیس چهاری در حال جنگ و کشتی گرفتن با زندگیم جونی برام نمونده هیچوقت تجربه همچین زندگی نداشتم حس میکنم دارم تو کمپ جنگ زدها زندگی میکنم مادرشوهرم بیرونمون کرد اواره شدیم تا یه جایی پیدا کردم با امکانات زیر صفر ساکن شدیم دو هفته بعدش بچم سقط شد حال روحی داغون زندگی تو هوا شوهری که تو فاز خودش سیر میکنه داغدار از دست دادن حمایت خونوادش اون انقدر داغونه توجهیی به حال من نداره یه تن دارم بار زندگیمو میکشم خستم ناراحتم غمگینم غمگین از دست دادن بچه پنج ماهم میخوام با هزینه که خانوادم میکنن برم یه جای دور از خانوادش زندگی کنم نمیاد میگه دور اطرافشون باشم بهونشمکرده من بچه روستامنمیتونم بیام شهر زندگی کنم درصورتی که شرکتی که کار میکنه تو شهره خستم کرده من یه نفرم مگه ده نفرم انقدر مشکل رو سرم ریخته
چقدر پسته مادرشوهرت..تاپیکاتو خوندم..بسپارش بخدا..به خدا نزدیکترشو و سعی کن قلبتو سبک کنی خدا از،یجا ...
الان مشکلم شوهرمه 😭😭😭بابا بدبختم ماشینش فروخته برامون خونه بگیرع این میخواد دوره بره مادر وخاله ها خوش گذرونش باشه ول نمیکنه با من بیاد بریم دور از اینا زندگی کنیم الان با هزار منت و گرو کشی دارم میبرمش بش گفتم اکر نیومدی باهام از مادرت شکایت میکنم به جرم سقط بچم میندازمش زندون
الان مشکلم شوهرمه 😭😭😭بابا بدبختم ماشینش فروخته برامون خونه بگیرع این میخواد دوره بره مادر وخاله ...
این راهش نیست...سعی کن دلگرمش کنی اصلا حرف اونا رو پیش نکش..رگ خابشو بدست بیار..اگه دیدی خیلی پافشاری کرد خونه ای بخر که نه به حرف خودت باشه نه اون..نه نزدیک و نه دور...بامنت و ترحم باش حرف نزن بهش غرور بده..با پنبه سرببر
این راهش نیست...سعی کن دلگرمش کنی اصلا حرف اونا رو پیش نکش..رگ خابشو بدست بیار..اگه دیدی خیلی پافشار ...
چه جوری اخه چه غروری بش بدم وقتی بعد از اینهمه بدبختی بازم میخواد کنار کسایی باشه که مسبب سقط بچه پنج ماهمون بودن مجبورم طلمایی که خانوادش کردنو به رخ بکشم هروقت بحث میکنه قرص اعصاب مادرشو میارم نشونش میدم ساکت میشه
چه جوری اخه چه غروری بش بدم وقتی بعد از اینهمه بدبختی بازم میخواد کنار کسایی باشه که مسبب سقط بچه پن ...
غرور در رابطه با پولی که بابات بهتون داده...یعنی میگم سرش منت نزاری یوقت..نه بخاطر خونوادش کع اونا اصصصصلا مهم نیستن که بخای حرفشونو پیش بکشی...ببین توبیشتر از هرکسی بخودت داری زجرمیدی با حرص خوردنات...باید مسلط بشی به اعصابتو مثل آدماش با سیاست بری جلو
غرور در رابطه با پولی که بابات بهتون داده...یعنی میگم سرش منت نزاری یوقت..نه بخاطر خونوادش کع اونا ا ...
ببین از اول عروسیم تا الان خانوادم همه جوره جفتمون حمایت کردن تا حالا یکبار هم تو روش نزدم والا سیاستی ندارم بلد نیستم فقط سکوت کردم اسم خانوادش نمیارم فقط از لحاظ خورد خوراک اینا زیادی بش میرسم
ببین از اول عروسیم تا الان خانوادم همه جوره جفتمون حمایت کردن تا حالا یکبار هم تو روش نزدم والا سیا ...
خب اشتباهت همینه..درسته خوردخوراک مردهم مهمه،ولی مرد به چیزای دیگم نیاز داره...من الان تصور درستی از زندگیت ندارم عزیزم..ولی خودت بشین از دور ،از دید ی آدم غریبه به زندگیتون ی نگاهی بنداز تا چم و خم زندگیت دستت بیاد...من خودمم هزار بار حماقت کردم تو زندگیم..بعدکه نشستم فکر کردم دیدم حتی تو لحظاتی که شوهرمو کامل مقصر میدونستم بازم ی درصدی خودم تقصیر داشتم..هیییچ مردی کامل نیست..اینو به عینه دیدم که میگم..هیچ مرد کامل و خوبی وجود نداره...این خودتی که باید درکنار شوهرت زندگیتو کاملتر کنی...