سلام من اضطراب دارم بعد دارو میخورم چون اضطرابم در حدی بود که باید با دارو کنترل میشد
ولی خب الان در اون حد نیست ولی بازم دارمش
واس همین اضطرابم (نگرانی ) نمیتونم تصمیم بگیرم چون مدام ذهنم ارور میده که خطر اگ این اتفاق بیوفته چی !!! وای همین هر راهی که میخوام انتخاب کنم به خاطر خطرات احتمالی نمیتونم تصمیم بگیرم
یک قضیه ای که مدت هاست دارمش اینکه میترسم از خانواده ام دور بشم چون بابام طعم دوری از خانواده رو چشیده و خیلی ازین موضوع همیشه پشیمون بوده و حسرت خورده و ضربه هاشو دیده و میگ بد ترین حس دنیا رو داره منم این موضوع تو ذهنم به عنوان یک خطر معنی شده که خواست و جمع کن دور نشی مثلا الان فامیلامون دورن و بخاطر همین خواستگاری کردن رد کردیم بخاطر دوری و این داستانا. ایرانن ولی یک شبانه روز راه تا اونجا الان واس همین مسئله من نگرانم
رو کنکور و انتخاب رشتمو حالا نگرانم میگم چیکار کنم اگر دور شم چی من قصد دارم ازدواج کنم و چون دوره یک تحصیلم طولانی قطعا اونجایی که دانشگاهی باشه خونمو میبرم همونجا خب اگر کار شوهرم بگیره موندگار شدیم چی اگگفت نمیشه برگردیم چی
اونوقت طعم کنار خانواده بودن و نمیتونم بچشم دیر به دیر مجبور میشم بیام حتی اگر پول داشته باشم با پرواز بیام وقتشو نخواهم داشت شاید اولاش مثلا زود به زود بیام ولی نمیشه که همیشه اینجوری باشه زندگی دیگ اونوقت مامان بابام هم شاید نتونن بیان دیر به دیر ببینیم همون تو زندگیم هیچی اندازه خانواده برام اهمیت نداشته میتونین یه کاری کنین یه ذهنیتی بهم بدین که این ترس از بین بره