زنگ زده که فردا بیایین بریم باغ حوصله ندارم دیروز زنگ زد بچمو بهونه کردم که مریضه واقعا هم مریضه دوباره امروز زنگ زده میگه اشکال نداره کی میخامریض بشه بچه کوچیک همرامون نیست که وفلان
من نمیخوام واقعا برم برم اونجا همش باید سرپا باسم کارکنم تااخرشب همش باید به اینا سرویس بدم بچمو که مراقبت کنه اسهال واستفراغ داره وکلا چون اونهفته شوهرم تفریح باخانواده خودمو خراب کرد و دوتامون دعوامون شد بین راه خانوادمو گذاشتیم تو خارج شهر برگشتیم خونه تصمیم گرفتم دیگه باخانوادش تفریح نرم