ده ساله نشده و داره بدتر میش هیییی زندگیم داره ب بیراهه کشیده میش .. من فقط ازش خاستم فقط یبار برا منم بشه فقط یبار ک ذوقشو داشتم .. من ازش خیلی خیلییی دلم شکسته فقط میخام بمیرم
من رفتن میخام حل شدن مشکلم ینی مردنو مرگ .. من خیلی خستم
عین من خیلی خسته م ی بازنده که همش دارم زور میزنم خودمو سر پا نگه دارم اشتباهاتی که تو گذشته کردم همیشه عذابم میده حس میکنم زنده به گور شدم تو افکارم وقتی یادم میفته چه فرصتای از دست دادم جیگرم آتیش میگیره ی مدت که کلا شده بودم جنازه همش گریه همش غصه اصلا اگه قرار بود اینطوری بکنم با زندگیم کاش اصلا بدنیا نمیومدم
عین من خیلی خسته م ی بازنده که همش دارم زور میزنم خودمو سر پا نگه دارم اشتباهاتی که تو گذشته کردم ...
من توم یا تو منی .. صب تا شب میگم کاش خودمو اتیش بزنم کاش خودمو بسوزونم پودر بشم و تموم شم نه ک ببرنمون اونور تیراهن بکنن تو استینمون .. چی میشد خدا منو خلق نمیکرد چی میشد یراهی وجود داش کلا بوجود نمیومدیم
شکسپیر میگه گذر عمر بر آنها که منتظرند بسیار کند برآنها که می ترسند بسیار تند بر انها که زانوی غم بغل میگیرند بسیار طولانی برآنها که با سرخوشی میگذارنند بسیار کوتاه است اما بر انها که عشق میورزند زمان را آغاز پایانی نیست متاسفانه جز گروه سوم هستم
نه اما یکی بود که خیلی تعریفشو میکردن که سر کتاب باز میکنه و هر چی میگه عین همون میشه من ترسیدم ی چیزی بگه بدتر از اینم بشم سر کتاب نگفتم میخای شمارشو بهت بدم