اومدن
سر مهریه پدرش گفت رفتین اتاق خودتون تصمیم بگیرین
یکم گذشت و رفتیم اتاق
گفت مهرت اندازه سال تولدت 1388 تا
گفتم خوبه
گفتم بنظر من یه مرد لازم داره تنها بره بیرون عشق و حال
گفت من بدون تو جایی نمیرم
قبلا هم همو میشناختیم
گفت خواستی بیا شرکت
هروقت دوس داشتی
گفتم خب
بنظر خوب بود
بابا مامانم که بیشتر از من شیفته شده بودن
آبجیشم زن خوبی بود
از این خواهر شوهر عقده ای ها نبود
نظر شما چیه؟