خانمای گل بهم بگید چکارکنم ، من همسرم خیلی مرد خوبیه ، خیلی احساسی و صبوره ، برعکس اخلاق سگی خودم که خیلی جدی و عصبی هستم ، همش اضطراب دارم ، اصلا یه اوضاعی ، مشاورم رفتم کنترل نمیشه این استرس لعنتی ، سر همین اضطراب الکی الکی تو خونه دعوا راه میندازم ، گیر میدم ، غر میزنم ، گلایه میکنم بدبخت همسرمم تا جایی که بتونه ساکت وای میسه هیچی نمیگه ، دیگه اگر اونم قاطی کنه یه چیزی بگه بهم که خدا به داد برسه تا فرداش بحث و قهر و ناراحتیه . آخرشم اون بدبخت سر هیچی میشه مقصر باید بیاد منت کشی . من خودمم خسته شدم واقعا از این اخلاقم ، ناراحتم ، عذاب وجدان دارم ، فکر نکنید خودمم خوشحالم از این قضیه ، همیشه هم میگم دیگه آدم میشم اما روز از نو روزی از نو .
خودم شاغلم ، یه دختر نازم دارم ، همسرمم کارش آزاده ، خداروشکر زندگی خوبی دارم ، خونه و ماشین ، درآمد کافی . اما نمیدونم دردم چیه که مدام خودم رو با چهارتا مجرد مقایسه میکنم ، بخودم میگم نونت نبود آبت نبود شوهر کردنت چی بود با این همه مسئولیت مادری کردنو و همسرداری کردن