من۲۳سال اون۳۳سال
قبلا چندبار خواستگاری رفته و ولی خب بهم خورده اون خانمها هم دوست دخترش بودن
۹ماهه با من تو رابطس
متعهده مهربونه شوخی میکنه منو میخندونه بخاطر من خودشو محدود کرده به هر ساز من میرقصه و تا حالا نه نشنیدم از زبونش گل میخره بیرون میبره کافه میبره همیشه همیشه شارژ میفرسته چندبار ک خرید کردم اون حساب کرده میخواد بیاد خواستگاری و تاحالا من اجازه ندادم یه شهر دیگه زندگی میونه و رفت و برگشت ۲۰۰کیلومتر میشه و با ایت حال هفته ای دوبار میاد دیدنم هیز نیست و خوشتیپه و چهره خوبی داره و منم بهش وابستم اما دوس داشتن نه
من ۱۶سالگی عاشق شدم و الانم خاطر خواه همون آدمم ولی منو نمیخواد بهمم گفته ک تورو نمیخوام ..به این پسر نگفتم ذهنم درکیر یکی دیگس هنوز کسی که میدونم بهش نمیرسم چون بگم قلبش میشکنه و میره..میشه بگید چیکار کنم؟اینم بگم از لحاظ مالی خیلی سره این آقا برعکس من بیشتر واسه همین باهاش رفیق شدم و اینم بگم فامیل دور هستن🥺
درضمت هیچکس توی زندگی من انقد ناز منو نکشیده حتی مادرم