دکتر واسش نوبت عمل زد همین پنج شنبه. حالا به دستور دکتر من به کسی نگفتم حتی شوهرم.
از این میترسم خدایی نکرده زبونم لال اتفاقی بیوفته و بچه هاش بفهمن بعد منو مقصر بدونن که چرا نگفتم بهشون تا مثلا ببرن دکتر تهرانی جایی!!
خیلی استرس دارم ولی اصلا به روی خودم نیاوردم.
البته بچه هاش فوق العاده حساسن تا بفهمن تابلوبازی درمیارن آخه دکتر گفت اگه بیمار یا اطرافیانش بدونن بیمار را تحریک میکنن و درمان جواب نمیده.
به خونوادش که باید بگی دیگ
به نظرم به بچه هاش بگو ولی بگو به مادرشون نگن که حالش بدتر بشه خدایی نکرده اتفاقی بیوفته واسش همه شمارو مقصر میدونن که چرا مثلا نگفتی ببریمش یه دکتر بهتر خلاصه صدتا صاحب پیدا میکنه
والا از طرفی واسه مادرشوهرم نگرانم و دلم میخاد درمانش خوب پیش بره از طرفی از آینده میترسم.
نمیدونم چیکار کنم؟؟!!!
من جای شما بودم اصلا مسئولیت همچین چیزی رو نمیپذیرفتم..
من تازه میخام پیاماتونو بخونم چون گفتم اول تایپ کنم قضیه رو
گفتنش خیلی سخته ولی به برادرشوهر بزرگم میگم فقط. میگمم که دکتر گفته به کسی نگو.
به نظر من چون فک کرده مادر خودته گفته
من بودم حتماااااااا میگفتم ، حداقل به شوهرم
فردا هزارتا مدعی پیدا میکنی
حتمآ شوهرتو در جریان بزار عزیزم مادرشه حق داره بدونه شوهرتون همه به بقیه خواهر برادراش میگه باید از وضعیت مادرشون خبر دار بشن
فقط تو ایرانه که خود بیمار از بیماریش بیخبره 😣
الانم بهش نگین، اگه سینه شو بردارن چی؟
دو روز دیگه که رفت شیمی درمانی و خودش رو وسط کلی بیمار سرطانی دید چی؟
اول از همه حق خود بیماره که بدونه
به شوهرت نمیخای بگی بعد میخوای به برادرشوهرت بگی؟؟؟؟؟
پذیرفتن چنبن مسئولیتی کار اشتباهیه.دکتر فکر کرده بچه ی طرف هستی که گفته به کسی نگو
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
