بین من و شوهرم دیگه هیچ حسی نیس و بعد از همه کارای بدش و خیانتهاش متوجه شدم در باروری مشکل داره اما همچنان خیلی خودشو ازمن سر میدونه.
تازگیا که بخاطر جنگ اومدیم شمال اون دو روز بعد برگشت تهران ومنم چون با خواهران جاییو گرفته بودیم همه خرج رو دوش شورای اونا بود و خواهر کوچیکم بمن متلک انداخت که مثلاً اویزونشونم منم زنگ زدم و ابتدا با زبون خوش گفتم واسم پول بریز و اون مثل همیشه بهم فحاشی کرد و تماسمو قطع کرد یه هفته بمن نه زنگی میزنه نه حالمو پرسیده تازه طلبکارم هست ادامه زندگی با مردی که مدام قهر میکنه برام سخت شده و حتی برای درمان هم اقدامی نمیکنه