شیرین نقاش داستانهای کتاب کودک دخترعمش مریمه ک خیلی باهم صمیمی و هم کلاسن تو دانشگاه.... امیر عاشق کتابه و توی چاپخونه کار میکنه و عاشق چهره شیرینه ... بعد شیرینو میبینه بیشتر دلباخته میشه ب حدی که میشه عضو ساواک تا خودشو به خانواده شیرین که پولدارن ثابت کنه.... پسر دوست بابای شیرین خواستگار و عاشق شیرین میشه و امیر متوجه میشه و این بین کارایی میکنه تا مانع این ازدواج بشه و این بین اتفاقاتی رقم میزنه مثلا واسه بابای شیرین پاپوش درست میکنه تا گیر ساواک بیفته تا آزادش کنه و خودی نشون بده ولی ی دو سال پدره می افته زندان و بعد از آزادی میره پیش زن عقدی پنهانیش شیرین متوجه میشه و تو خونه زن بابائه با پدرش بخاطر همین مسائل و رد کردن وسر دوستش بحثش میشه و پدر ک عاشق دخترش بود میزنه زیر گوش شیرین و شیرینم میره خونه امیر و باهم فرار میکنن شمال و صیغه محرمیت میخونن و پدره با کمک دخترخاله امیر ک عشق یکطرفه ب امیر داشته متوجه میشه کجان