زندگی برام واژه ی غریبی هستش ...
بس زندگی نکردم ....حتی با کلمه اش نا آشنام 🥲
وچقدددددر حس بدیه
بنظرم وقتی به علایقت عمل کنی و به حرف دلت گوش بدی
زندگی کردن و توی این میبینم که مادرم دغدغه پول رهن و اجاره و خورد و خوراک و نداشته باشه
زندگی و توی این میبینم که با حسرت به غذاهای بیرون یا لباس و هر چی ... که میبینیم نگاه نکنم
زندگی و توی این میبینم که خواهرم وقتی دوستاش رفتن خرید نیاد بهم بگه اجی اگر پول داری منم برم باهاشون
زندگی و توی این میبینم که خونه داشته باشیم آرامش داشته باشیم خانواده مون از هم گسیخته نباشه
توی غذا خوردن
وقتی کسی دوستت داشته باشه و مراقبت باشه و آرامش داشته باشی بدون ذره ای دلواپسی
زندگی نمی کنیم مردگی می کنیم
در لحظه زندگی کردن
که نیاز به تمرین و اموزش داره
از کتاب ها و مشاوره ها کمک بگیرید
والا من از وقتی ک ازدواج کردم کلا خودمو زندگی کردن برا خودمو یادم رفت کلاااا کلا طوری ک اص برا خودم لباس نپوشیدم نفس نکشیدمه غذا نپختمه فقط برای بچه ام شوهرم بعد از زایمانم حتی دست ب خودکشی هم شدم چون واقعا خسته شده بود ولی بخاطر اینکه دیه کی مث من بچه مو دوست داره بیخیال شدم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
