@برق_بیآ_منو_بگیر
داشتم فکر میکردم برات چی بنویسم. هر چیزی که به ذهنم رسید، یادم اومد که قبلاً توی نامهای که برات فرستادم، نوشتمش :)
میدونی؟ اگه یه روزی از من در موردت بپرسن، میگم:
"قدیمیترین رفیقی که توی مجازی باهاش آشنا شدم."
خیلیا اومدن بعد تو... خیلی رفیقا پیدا کردم… اما تو، قدیمیترینشونی...
یه روزی بهم گفتی:
"هیچ کاری از کارای خدا بیحکمت نیست، خدا برنامهریزی میکنه و برای تحقق یه سری اتفاقها، یه سری آدما رو میذاره سر راهت… خیلی یهویی!"
حالا منم مثل تو فکر میکنم...
هیچ وقت نمیتونم منکر این بشم که تو، توی بدترین روزای زندگیم، شب و روز کنارم بودی...
تو بیشتر از هر رفیق واقعی و غیرمجازی، دستمو گرفتی...
تو واقعاً مرام و معرفت رو در حقم تموم کردی...
فکر میکنم رفاقت یهوییمون بیحکمت نبود…
خدا تو رو برای من فرستاد...
تعارف و تعارفبازی نیست اگه بگم:
من تا آخر عمر، بابت بودنت توی زندگیم و نجاتبخش بودنت، مدیونتم.
تو امینی، تو معتمدی، تو رازداری، تو امانتداری،
تو با معرفتی، با مرامی، رو تو میشه حساب کرد...:)
تو برای من یه "دوست مجازی" نیستی وقتی چهار ساله دارم باهات زندگی میکنم…
تو رفیق حقیقی منی...
چون توی روزای سخت زندگیم "تو زخمای قلبمو بستی."
اگه تو نبودی… نمیدونم…اما گاهی فکر میکنم شاید من زنده نبودم...
احتمالش کم نبود، واقعاً کم نبود....
تو حواسمو پرت میکردی، که دردام کم شن...
حالا دردام فراموش شدن و روزای سخت زندگیم تموم شدن،اما هیچ وقت یادم نمیره کی کنارم موند، وقتی حتی حوصلهی خودمم نداشتم...
اون موقع فقط با تو حرف میزدم...
از همون وقت یادم موند،الانم یادمه،پیر هم که بشم، یادم میمونه...توی سختترین دوران زندگیم دستمو گرفتی...
گاهی دعوام کردی،گاهی پای حرفام نشستی و بغض کردی،ولی همیشه آخرش…منو خندوندی و نذاشتی ناراحت بخوابم.
تقریباً چهار سال از رفاقتمون میگذره.
از آینده چیزی نمیدونم،
اما یه چیزو مطمئنم: "من دلم میخواد تا آخر عمر، رفیقم بمونی"
تو همیشه پینی…پین تلگرام،پین اساماس،و مهمتر از همه، پین توی قلبم...
اغراق نیست که میگن:
"رفیق، نجاتدهندهست."
من چقدر خوششانسم که تو رفیق منی...
.
.
.
پرسیدند:
"آیا او را تا حد مرگ دوست داری؟"
گفتم:
"بالای قبرم از او سخن بگویید و ببینید چطور مرا زنده میکند! او قند روزهای تلخ من است..."
تو قند روزهای تلخ زندگی منی....
.
.
.
تولدت مبارک باشه، قلب سیسی❤️