2777
2789
عنوان

20 سالگی

335 بازدید | 23 پست

سلام خدمت همگی من الان 20 سالمه و حدودا 3 ماه دیگه وارد 21 سالگی میشم این متن رو صرفا برای یادگاری برای خودم و همچنین گرفتن راهنمایی از افراد این سایت مینویسم


به نظرم 20 سالگی به بعد خیلی عجیبه دیگه کسی کاری به این موضوع نداره شغل پدر و مادرت چیه خودت یک شخصیت نسبتا مستقل داری از بیست سالگی به بعد باید درباره کارایی که خودت انجام دادی بگی نه کارایی که پدر و مادرت انجام دادن


به سال های گذشته که نگاه میکنم تمام معلما من رو با شغل پدرم و همچنین انجمن بودن پدرم و فعال بودن مادرم در فعالیت های مدرسه میشناختن اما توی دانشگاه الان استادا فقط و فقط من رو میشناسن من رو به خاطر خودم به خاطر سوالاتی که میپرسم به خاطر کنجکاوی های علمیم یا پیگیری هام و...


از این سن به بعد خودت با تصمیمات زندگیت رو تغییر میدی پدر و مادر نمیتونن ایندت رو تغییر بدن یا دربارش تصمیم بگیرن فقط خودتی و خودت میتونی تصمیماتی بگیری که ایندت رو نابود کنی یا اینکه با تصمیماتت در اینده بدرخشی


در کل به نظرم 20 سالگی به بعد یا به بیان دیگه دهه ی سوم زندگی یجورایی کنترل زندگیت دست خودته و این هم هیجان انگیزه و هم ترسناک


این دید اینده منی بود که تازه دارم وارد دوره ی سوم زندگیم میشم اگر تجربه ای حرفی سخنی یا موردی رو دوست داشتین بهم بگین خوشحال میشم بخونم


و حس و حال خودم برای این مرحله از زندگیم همون طور که گفتم هم پر از هیجانم و هم میترسم بابت این استقلالی که بدست اوردم.



ببین من یه پیشنهاد بهت بدم؟ خودم وقتی انجامش دادم توی زندگیم معجزه کرد.

قبل از هر تصمیمی چند دقیقه وقت بزار و برو کاملاً رایگان تست روانشناسی DMB مادران رو بزن. از جواب تست سوپرایز می شی، کلی از مشکلاتت می فهمی و راه حل می گیری.

تازه بعدش بازم بدون هیچ هزینه ای می تونی از مشاوره تلفنی با متخصص استفاده کنی و راهنمایی بگیری.

لینک 100% رایگان تست DMB

چه عاقل من همسن تو بودم روزی ۳ بار شکست عشقی میخوردم

وای روزی سه بار:)

جالب بود برام این حرف شما

ولی من اول هدفم نجات دادن و بهتر کردن زندگی خودم و پدر و مادرمه چون 7 سال جایی زندگی کردم که خیلی به هممون سخت گذشت و تازه ارامش نسبی به سمت زندگیم سرازیر شده

محل زندگی تو رو نمی‌شناسن یعنی؟

همسایه ها جدیدا میشناسن

ولی نه خیلی

این شهر نبودیم بعد اینکه دانشگاه قبول شدم باباام هم انتقالی گرفت و اومدیم این شهر

شهری که میگم در اصل همین شهر به دنیا اومدم ولی اصلا اینجا زندگی نکردم تا الان که دانشگاه قبول شدم

وای روزی سه بار:)جالب بود برام این حرف شماولی من اول هدفم نجات دادن و بهتر کردن زندگی خودم و پدر و م ...


خداروشکر عزیزم روزی ۳ بار رو که شوخی کردم ولی در کل من دیرتر سرم به سنگ خورد و همیشه احساساتی بودم و چوبشم خوردم

اولش که خوب نبود الانم خوب نیس ولی شاید آخر قصه خوب تموم بشه 

خداروشکر عزیزم روزی ۳ بار رو که شوخی کردم ولی در کل من دیرتر سرم به سنگ خورد و همیشه احساساتی بودم و ...

من متاسفانه یا خوشبختانه احساساتی نیستم و خاله هام خیلی از این بابت دعوام میکنن:)

تو دهه سومت میفهمی چقددد خودت و بودنت باارزشه.میفهمی تنهاکسی که پابه پات میاد خودتی و باید بخودت احترام بذاری.میفهمی زندگی سخته سختترش نکنی.از لحظه به لحظه ش لذت ببری

از خانه قدم به دنیای بیرون بگذارید در حالی که زنانگی تان پشت در جامانده است، تا انسانی در جمع حضور یافته باشد و اندیشه و گفتار و رفتار او مورد توجه و احترام قرار بگیرد نه جلوه‌های زیبای جسم و زنانگی‌اش.(امام موسی صدر) 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز