دخترم تولد دوستش بود بعد این دوستش تک فرزند پدر و مادر پولدار
تولدش رو رستوران لوکس گرفت میگفت مامان بحدی با گارسون بد حرف میزد که میخواستم همونجا بلند شم بیام
میگفت گارسون بنده خدا اونقدر ناراحت شد
مثلا گارسون قاشق چنگال گذاشت بعد داد زد سرش پس کاردش کو
میگه گارسون نوشیدنی آورد داد زد چر آب نیاوردی چرا باید همه چیز رو به شما بگم
میگه بحدی ناراحت شدم که غذا از گلوم پایین نمیرفت