چقدر احمق بودما حتی بابت اون اشتباهی که نکردم از یک فرد مثلا خاص عذرخواهی کردم چون فقط سعی داشتم کنارم بمونه
و اگه میخواد بزاره و بره و گورشو گم کنه دلیل مزخرفی مبنی بر اینکه توهینی صورت گرفته نداشته باشه
گاهی وقتا هم به یادت می افتم هرموقع که هوا ابریه و بارون میاد هوای بارونی برای من یادآور روزایی هستش که تو بودی انگار بارون منو یاد تو میندازه خیلی وقتا ها هم بود که بارون از چشمای من جاری میشد یاد حرفامون می افتم بهم پیام میدادی و برای سین زدن همون پیام ها دقم میدادی
و تنها بهونت این بود که "کار دارم" اما خب واسم شیرین بود درست مثل قند حتی دیر جواب دادنت و انتظار کشیدن برات هم شیرین بود
الان من نمیدونم زندگیت چطور میگذره حتی نمیدونم با چه کسی های حرف میزنی یا اینکه اصلا کسی تو زندگیته..اما تنها چیزی که هست این هست که من تو رو میخواستم با اینکه اون روی تو هم دیده بودم و رفیق هر دوتا روی تو بودم
احساس کسی رو دارم که ازش سواستفاده شده اما خب اینم ی درس بزرگی بود
هرچند که یک فصل از زندگی گذشت..