2777
2789
عنوان

🤣🤣چقدر بچه ها بی آبرویی میکنن

| مشاهده متن کامل بحث + 791 بازدید | 39 پست
🤣😅یاخدا

این بچه آبرویی از من برده که نگم‌برات

تازه موتورم گرم شده داره یادم میاد هی😂

به حباب نگران لب یک رود قسم و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت غصه هم می گذردآنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند..لحظه ها عریانند.به تن لحظه خود، جامه اندوه مـپوشان هرگز…!!زندگی ذره کاهیست که کوهش کردیم زندگی نام نکویی ست که خارش کردیم

یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.

من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.

تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.

لینک دریافت نوبت ویزیت آنلاین رایگان

قدیم با خاله ام تو یه مجتمع بودیم هردوشب که شوهرم شیفت بود خاله ام با دوبچه اش شب میومد خونه ما شب نشینی با دست پرم میومد الحق شوهرم خیلی دوسش داره خودش بهش گفته بود نزار اینا شب تنها بمونن 

یه بار طبق معمول که اومده بود هنوز عید تموم نشده بود  منم واسه اینا میوه اوردم وچایی پسرم گفت پاشو برو اجیل بیار ۴ سالش بود 

گفتم ماکه اجیل نداریم گفت چرا داریم بعد من مشعول صحبت بودم دیدم این اهن اهن کنان قابلمه بزرگو داره میاره اورد قشنگ کوبید جلو خاله ام وبجه هاش  درشو باز کرد گفت بیایید بخورید ببینید بابام چقدر اجیل خریده این ریخته اینجا قایم کرده 

یعنی اون لحطه ...

خاله ام ازخنده میلرزید ازبس منو دوست داره بیچاره هیچی رو بد نمیدونست  وخیلی گارها وحرفهای اینجوری دیگه

یادیه خاطره بدازخودم افتادم خیلی خجالت میکشم ازش 🙁اول دبستان بودم تازه پاستیل اومده بود خداشاهد همه پولموپاستیل خریدم بعدچسبیده بودبهم ومثل الان تیکه ای نبود یادمه انداختمش تودهنم تارسیدم دم مدرسه تمام شد زنگ تفریح اول وتحمل کردم زنگ تفریح دوم زدم زیرگریه که من گرسنه امه هیچی نخوردم وکیک یزدی میخوام کاری کردم معلم برام خرید وداددستم ولی بی وجدان زنگ زد مادرم اومدمدرسه بیچاره مادرم سرخ میشد سفیدمیشدهرچی قسم میخورد پول توجیبی بهش دادم ومنم بیخیال کیک یزدی امو میخوردم☹

گاهی انسانم آرزوست
🤣🤣🤣چهارشنبه سوری ماهم کوچر کثیف کرده بودیم همسایه گفت چه خبره گفتیم جمع میکنیم بچش گفت بابام همیش ...

🤣🤣پسرم تا ۶ سالگی  خونه ما هر اتفاقی می افتاد همیشه به خونه پدرشوهرم گزارش میداد با اینکه باباش دعواش میکرد باز سر سفر شام  ما را ضایع میکرد

یه بار روز جمعه پیش آبجیام میگفت من امروز حمام کردم بابامم حمام کرد ،مامانمم حمام کرد 😅🤣

جدید ترین بی آبرویی پسرم😁

عید دعوت شدیم خونه نامزد خواهرم،اولین بار بود میدیدمشون،دور هم مشغول حرف زدن بودیم، از سختگیریهای بابام موقع عقد و نامزدیم میگفتم که داماد جدید یکم تحمل کنه و غر نزنه،مادر داماد گفت وای چه سخت بوده و ... الان رابطه بابات و همسرت خوبه گفتم که آره خیلی دوستش دارن،باز پرسید رابطه خودتون چطوره همسرت ناراحت نیست بابت اون روزها،گفتم مثه پروانه دورم میگرده و ...

یهو پسرم گفت آره ولی بیشتر اوقات مثه سگ و گربه به هم میپرن🤣🤣🤣هرچی خواستم جمعش کنم نمیشد خودم مرده بودم از خنده گفتم خب دعوامونم میشه چکار کنم🤣🤣🤣🤣

دقیقاسرشم تو گوشی بود،نمیدونم یهو چه اتفاقاتی تو مغزش افتاد که حرف زد و نظر داد🤣🤣🤣

🤣🤣🤣🤣واااای گوشی هم دستش بوده حواسش خیلی ماشاالله جمعه خدا حفظش کنه عزیزم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

یلدا ندار

bitaa123 | 16 ثانیه پیش
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز