با تشکر تایپ میکنم ۱۹ سالمه شوهرم ۳۰ سالشه .
امشب خونه جاریم رفتیم عید دیدنی ی جوراب مردونه داد و ۵۰ تومن پول
منم بهش دوتا جوراب داده بودم یکی برا خودش یکی برا شوهرش با نفری ۵۰ به دوتاشون
بعد با مادر شوهرم اینا بودیم ی ماشین گرفتیم اومدیم تو ماشین هی شوهرم ب برادر شوهرم میگفت ک پول دارید نقد بدیم پول اژانسو من حواسم نبود اصلا ک ۵۰ تومنی میخوان برادر شوهرم ۱۰۰ داد . بعد شوهرم گفت پنجاه تومنی تو بده بمن گفت منم دادم دیدم مادر شوهرم و برادر شوهرم میخندن و زیر زیرکی حرف منو میزنن بدم اومد چون من بخدا نشنیدم حواسم از پنجره ب بیرون بود گفتم مادر مار موز بازی در نیار چی میگد پشت سرم با خنده ام گفتم . بعد گریه ای سر داد به شوهرم گفت زنت بمن گفته مار موز بخدا من منظوری نداشتم . اصلا هیچ وقت ناراحت نمیشد از حرفا چون من تابحال ب مادر شوهرم حرف نزدم شوهرم گفت این گوه میخوره زر میزنه نمیفهمه چه گروهی میخوره حالم بد شد اومدم گریه کردم گفتم من ک حرفی نزدم من شوخی کردم من کی تا بحال به مامانت حرف زدم