زندگیم پیچیدست
خلاصه وار بخوام بگم
در مهمترین سال های زندگیم که باید برای کنکور درس بخونم
ی برادر 31 ساله هم دارم
امسال تابستون مادر پدرم از همه جدا شدن
که بعد شیش ماه پدر و مادرم اشتی کردن
و با هم دوباره زندگی می کنیم
مادرم زن خیلی پاکیه
سر پاکیش قسم میخورم
ولی چند وقت دیدم خیلی با یک فامیل دورمون در ارتباطه
مادرم کلا رمز گوشیش همه میدونن
ولی همش گوشی قایم میکرد
و چتا رو پاک میکرد
هی بلاک میکرد و از بلاکی در میاورد
منم خیلی حساس شده بودم با گوشیم وارد اکانت شدم
چیزی که فهمیدم مادرم ی بار بلاکش کرد ولی دوباره از بلاکی در اورده و گفته تو خماریتم ولی بعدش چون پسر براش عکس بد میفرسته(نود) بلاکش میکنه و وقتی از بلاک در میاره میگه تو به چه حقی این کاری کردی من اصلا باهات حال نکردم و دیگه باهات کاری ندارم ولی باز هی از بلاک در میاره باهاش حرف میزنه حتی یک بار دیدم براش ی اهنگ فرستاده که میگه عاشقم من دنیای من تویی تو
مامانم کلا رمز گوشیش عوض کرده
هر روز داریم دعوا میکنیم
احساس میکنم مامانم عملا با اون دوست شده
و این خیانته
قبول دارم جدا شدن ولی چرا وقتی برگشتن دارن همچین کاری میکنم
نمیدونم چیکار کنم
مامانم اصلا حرف حالیش نمیشه هرچی میگم این به درد نمیخوره تو باید برای پسرت زنگ بگیری این چه کاریه
میگم نهههه من سنم زیاده میفهمم دارم چیکار میکنم به تو هیچ ربطی نداره
نمیدونم چه غلطی باید بکنم
بخدا زندگیم خیلی بهم ریخته هست و سالی که گذروندم افتضاح بود
بنظرتون من حساسم؟
اصلا باهاش کاری نداره فقط خواسته سال نو تبریک بگه؟
اخه اون خودشم زن و بچه داره و از مامانم تقریبا 10 سال کوچیکتره
بنظرتون چیکار کنم😭