هر وقت می خوام یه کاری رو شروع کنم ، اینقدر سنگ می افته جلو پام که ولش می کنم
وقتی یه خواسته ای دارم از خدا ، نمی ده و من نمی دونم حکمتش چیه
وقتی دنبال کسی می گردم یکم عقده دل پیشش باز کنم سرکوفتم می زنن
هیچ کس خوب منو نمی خواد چون بچه آخرم باید اول بزارم بچه های بزرگتر موفق بشن
اگر من موفق بشم و اونا درجا بزنن منم باید خودم رو هم سطح اونا کنم
نمی دونم هر بند این تاپیک از یه درده که دیگه نمی تونم ادا کنم ،ار همه چیز و همه کس خسته ام
خسته ام از نقاب گذاشتن از ماسک خوشحالی گذاشتن از تظاهر به خوب بودن خیلی خسته ام
کاش می خوابیدم و دیگه بیدار نمی شدم