دیشب رلم ک شیرینی خورده هم هستیم خانواده ها میدونن ساعت شش زنگم زد گفت نمیری بیرون گفتم ن من ی لحظه ی حسی بهم گفت ک با کسی میخواد بره
منم زنگش زدم جواب نداد پیام دادم جواب نداد هی زنگ زدم ی بار جواب داد صدا آهنگ زیاد کرده بود بعدم گفت با دوستمم خدافز مثلی ک با من میاد بیرون با دوستاش حرف میزنع با منم اینجوری حرف زد بعد هی زنگ زدم نیم ساعت بعدش جواب داد گفت من تو سوپریم با رفیقمم گفتم خب بگو رفیقت ی چی بگه گفت ن تو ماشینه فلان ویسار قطع کرد گوشیشو خاموش کرد تا یک ساعت بعدش برگشت گفت از لج تو گفتم اینجوری من با کسی نبودم اینجور اونجور منم وقتی رفتم پیشش گفتم گوشیتو بده نداد بعدشم زنگ خورد قایم کرد گوشیشو بعدشم خاموش کرد گفت شارژم تموم شد
منم انگشترش دستم بود دادم بهش اومدم خونه خیلی حس بدیه دلم میخاد ببینم اون دختره کیه ک سه سال دوست داشتن منو فروخت ب اون 🙂