چهار سالشه
اومدیم خونه بابام ،این بچه های برادر و خواهرام خیلی پسرمو اذیت میکنن مثلا تحویلش نمیگیرن همشون بازی گوشی وصل میکنن اما پسر منو وصل نمیکنم اینم حسابی از سر شب عقده ای شده بود ،یه فحش بد از برادر زاده یاد گرفته همش با صدای بلند به بابام و مامانم میگفتم جیغغغغ میزد گوشیشو میزد به دیوار ،بعد بقیه نگاش میکردن
من گفتم نگاش نکنید بد تر میکنه
بابام گفت هه نگاش نکنید ولی فحشاش گوش کنید
منم عصبی شدم بلند شدم بردمش تو حیاط تا میخورد زدمش
دیگه قسم خوردم پنجشنبه ها نیارمش اینجا
(بابا هم ندارع)