امروز واقعاً روز جالبی نبود...از دیشب بابام داره سر هر چی بهم فشار میاره،میرم اینور بهم گیر میده میرم اونور بهم گیر میده،میرم یه چی ی بزارم دهنم میگه نخور چاغ میشی،نه اینکه نگرانم باشه چاغ بشم میخواد زندگی رو زهرمارم کنه:)امروز برا داداشم صندلی تحریر گرفته میگه میبینم که داره کو ن ت میسوزه ؟کی با بچش همچین حرفی میزنه؟یا داداشم که ۶سال کوچیک تره ازم بهم میگه زر نزن صداتو نشنوم به بابام میگم ببین چطوری باهام حرف میزنم،میگه خب زر نزن دیگه:)اینا شاید چیزای به ظاهر کوچیکی برا شما بیان ولی من باهاشون مردم،روحم مرد،اعتماد به نفسم کرد ،زندگبم مرد،الانم نمیدونم چیزایی که خوردم کار میکنه یا نه ولی امیدوارم جواب بده
ببین عزیزم بهت حق میدم درست تو شرایط توام اینکه خودکشی کردی هم اشکال نداره خدایی منم مثل توام جرات قرص خوردن ندارم دیروز کامل تا امروز لب به غذا نزدم از شدت غصه
ببین عزیزم بهت حق میدم درست تو شرایط توام اینکه خودکشی کردی هم اشکال نداره خدایی منم مثل توام جرات ق ...
متاسفانه من پر خوری عصبی دارم باید یه چیزی بزارم دهنم ولی خب منتظره من از اتاقم دربیام یه چیزی بهم بگه بخاطر همین دیگه الان کم کم دارم پوست بدنم رو میکنم،خودمو میزنم ولی خب هیچی خوردن آرومم نمیکرد که اونم نذاشت،راضی نیست
خب بهشون چی بگم؟بگم یه چند ورق قرص خوردم قلبم تند می نه دارم میمیرم؟به نظرت میگم وای عزیزم بیرم دکتر ؟امقدر میزنم که زودتر قرص بمیرم،شما خانواده منو نمیشناسسید
همون دیگه نمیدونم از کجا پیدا کنم،باید تحقیق کنم،تا عید پول دستم میاد
خیلی درد داره چون قراره قبض روح بشی و مرگ درد وحشتناکی داره انگار اونم اگه به دست خودت باشه بدتر بخوری بدنت به هم میریزه انگار خودت شکنجه کنی بعد بمیری