یبار داشتیم با دوستم تو مدرسه اعترافارو میخوندیم یاد یه داستانی افتاد.
تعریف میکرد که یبار خواب بوده و خونه هم تنها بوده ، خانودشم مهمونی بودن یهو زنگ خونه رو یه ماموری (گاز، آب، برق) میزنه با چشمای خوابالو درو باز میکنه نفهمیده چه ماموریه😂 از اونور مامانشم زنگ میزنه
به مامانش میگه مامور آب اومده کنتور برقو نگاه کنه😂مامانش میگه چییی!
دوباره دوستم میگه مامور گاز اومده کنتور آبو ببینه🤣خلاصه هی اون بگه و هی مامانش بگه چچچچییی؟؟؟ در آخر مامانش شاکی میشه که مگه دوستم چه گندی بالا آورده که اینجوری حرف میزنه. که دوستم جلو ماموره میگه چمییییبیدونم یه پدرصگی اومده یه چیزیو ببینه دیگههههه 😂میگه پشمای ماموره ریخته بود