شوهرم ادم خوبیه مشکل خاصی باهاش ندارم
بزرگ ترین مشکلمون تهیه نکردن خونه س
ما اول ازدواجمون قرار بود با خانوادش زندگی کنیم خونشون قدیمی بود ریختیم و باز سازی کردیم شش سال برای اونا خرج کردیم و خودمون هیچی برای خودمون نداشتیم فکر میکردیم اون خونه برای ما میشه بعد اونا
ولی اونا بیرونمون کردن چندین بار تا ب شوهرم میگفتم برامون خونه بساز فخشم میداد ک خونه ساختم دیگ گفتم تو برای اونا ساختی پس ما چی
میگفت نه اون خونه منه
و ما چند سال بدی هاشون رو زیر پا کردیم باز رفتیم ک سرخونه باشیم و خونه ب ما برسه
باز بیرونمون کردن سر اینکه شوهرم پول بهشون نداده بود
خلاصه اومدیم این شهر چند ساعت دوریم از خانواده هامون
و الان شوهرم میخاد باز بره تو حیاطشون خونه بسازه ( تو روستان خانوادش حیاطشون بزرگه) میگ هیچ دیواری بینمون نمیکشم ینی فقط یه واحدخونه منجار خونه اونا میسازه و حیاط و اینا مشترکه
گفتم باید دیوار بکشی گفت حرفشم نزن
از الان استرس گرفتم چند ماه شایدم دو سال طول بکشه تا خونه بسازه
باید تو خونه مادر شوهر باشم باید تحملش کنم
تو این هیری ویری ک میخاد یه خونه ور دل مامانش بسازه میگ من کلا این شهر رو ترک میکنم دیگ نمیام میریم شهرمون کار میکنم (کارش ازاده) بهش میگم چقدر باید کار کنی آخه
میگم اینجا کارت راه افتاده باهاش خونه رو بساز بعد بریم شهرمون برای همیشه
میگ نه امسال دیگ میرم ینی عید برای همیشه میریم
اخه این پول از کجا میاره ک بسازه!!!!!!!!
خدا خستممم
نمیدونم چجوری قانعش کنم
چرا اخه؟
اخه خونه ام بسازه بدون حیاط و دیوار چجوری خانوادم راحت بیان و برن!!!!
باید از همه چییییی خبر دار بشن