2777
2789
عنوان

گند زدم

236 بازدید | 34 پست

من یک دوست صمیمی دارم

که یک خواهر هشت سال کوچکتر از خودش داره 

دوستم همیشه که میومد خونه ام خواهرش و هم با خودش میاورد

و از این طریق با خواهرش هم دوست شدیم 

ما چند سال که هم و میشناسیم و تا به حال هیچ دلخوری بینمون پیش نیومده یعنی دوست دوران کودکیم

خیلی روابط عمومیش خوب و خیلی دختر خوبی بر عکس من که اصلا روابط اجتماعیم خوب نیست

خواهرش اما خیلی زرنگ 

و خیلی تیز

هستین ادامه اش و بگم ؟؟

 

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

تا چند وقت پیش این دوستام پیشم بودن که یکی از فامیلا که تقریبا همسنیم زنگ زد بهم بگم که این فامیلم تقریبا دوستی دورا دوری با این دوستم داشته باباش همکار باباش بوده 

و تو اون زمان یکی دو بار هم و دیدن 

 

بله داشتم میگفتمذاین خانم بهم زنگ زد منم که بی عقل و ساده گفتم بیا فلانی و فلانی ام هستن بیا دور هم باشیم 

یعنی من آدم نمیشم عبرت نمیکیرم یکی نیست بگه مگه هر کی خونه اون بره بیاد به تو زنگ میزنه 

من چون خیلی تنهام و با هیچ کس رفت و آمد ندارم در اون لحظه گفتم هرچه شلوغ تر دورم بهتر ولی واقعا اشتباه خیلی بزرگی کردم 

 

ما جمعمون ساده و صمیمی من خودمم تو جمع دوستام نه فاز بر میدارم نه کلاس میذارم نه هیچ چیز دیگه این اومد نگم که چقدر به خودش رسیده بود و طرف خیلی ام زرنگ خیلی ام بلد چطور حرف بزنه چطور رفتار کنه چکار کنه اینجا اینا با هم شماره رد و بدل کردن و بله دوست من شد دوست اون 


 

دوست من خب دوستای خیلی زیادی داره بر عکس من که هیچ دوستی جز اون نداشتم 

اقا چند وقت پیش این دوستم زنگ زد که با فامیلتون هماهنگ کردیم بیایم خونه اتون گفتم بریم بیرون 

رفتیم بیرون و نگم کت اونجا چیشد 

این فامیل خوب بنده از همون اول هی فامیل نزدیک ترم و برده بود زیر سوال از همه جلو اینا بد میکفت و ایراد میکرفت بعد با آرامش تمام و لبخند بهم خیره می‌شد منم که خیلی زود از کوره در میرم با یک صدای لرزان سعی میکردم توجیه کنم نه اشتباه میکنی نه فلان نه اینجوری نیست 

خلاصه جو گرم ‌صمیمانه ما تبدیل شد به یک جو پر تنش که دوستام استرس گرفته بودن ما یک وقت با هم قهر نکنیم من هی میگفتم نه باور کن اینجوری نیست 

اینایی که پشت سرشون حرف میزد فامیل اونم بودن ولی خودش و جدا میدونست و هی از خودش و خانواده اش تعریف می‌کرد هی ما رو تخریب 

 

اعصابم به معنای واقعی کلمه خراب شد تازه اونجا هم فهمیدم که این دوستم با خواهرش رفتن خونه این 

و دعوتشون کرده 

و اصلا بهم نگفته و این هم مزید علت شد قلبم شکست من خنگ و بگو اون و بگو 

اون روز تموم شد 

ولی دوستام هم نامرد بودن من همیشه میز و حساب میمردم هیج وقت هم خونه اشون نرفتم همیشه اونا میومدن 

بیرون هم میرفتیم من بودم 

اقا ما تو ماشین بودیم که این فامیلم گفت فلانی یعنی دوستم خیلی دختر خوبی اما از خواهرش خوشم نمیاد 

من هیچ وقت پشت سر دوستام بد نگفتم اینیم حرفایی زدم من هیچی نگفتم 

 
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792