دوست من خب دوستای خیلی زیادی داره بر عکس من که هیچ دوستی جز اون نداشتم
اقا چند وقت پیش این دوستم زنگ زد که با فامیلتون هماهنگ کردیم بیایم خونه اتون گفتم بریم بیرون
رفتیم بیرون و نگم کت اونجا چیشد
این فامیل خوب بنده از همون اول هی فامیل نزدیک ترم و برده بود زیر سوال از همه جلو اینا بد میکفت و ایراد میکرفت بعد با آرامش تمام و لبخند بهم خیره میشد منم که خیلی زود از کوره در میرم با یک صدای لرزان سعی میکردم توجیه کنم نه اشتباه میکنی نه فلان نه اینجوری نیست
خلاصه جو گرم صمیمانه ما تبدیل شد به یک جو پر تنش که دوستام استرس گرفته بودن ما یک وقت با هم قهر نکنیم من هی میگفتم نه باور کن اینجوری نیست
اینایی که پشت سرشون حرف میزد فامیل اونم بودن ولی خودش و جدا میدونست و هی از خودش و خانواده اش تعریف میکرد هی ما رو تخریب