شوهرم رفته بود اسنپ،
زنگ زدم گفتم سلام خسته نباشی، مسافر داری؟
گفت نه ندارم چیشد.بگو میخوام قطع کنم.
گفتم هیچی خواستم همراه مادرم برم خونه خاله یکم حال و هوام عوض بشه یکساله جایی نمیرم..
خاله اومد دنبالمون من برم؟
گفت آره برو.
بعد جای تعجبه
ک تو این ۷ سال این اولین بار بود ک عصبی نشد و با خوشحالی گفت برو .
همیشه سریع گوشیو قطع میکرد و دعوا بپا میگرد و شک داشت و تهمت میزد ک نرم جایی.یا نریم.
و
ایندفعه خوشحال شدم گفتم اخلاقش عوض شد
دیگه همه جوره اوکیه مرد خوبیه.
بعد با خودم گفتم ک بهش بگم گودو، بعدش ازش بخوام ک بگه هیچ خ ر ی پیشم نیست ک یکم دلشورم بره.
من تا گفتم گودو صدای یه خانم و صدای شوهرم با هم اومد ، ک خندیدن دوتایی ، انکار کنار هم بودن ..
یهو قطع کرد.
بعد زنگ زدم ج نداد هی زنگ زدم جواب نداد،
تا پیام دادم گفتم اگه ج ندی سند ملکتو پاره میکنم، ج داد.
گفت مسافر دارم، گفتم چرا صداش نمیاد،
اولین بار ک زنگ زدم گفتی مسافر ندارم ولی صدای ینف اومد.
الان ک مسافر داری صداش نمیاد؟.
اگه اون مسافر نبود پس کیبود؟؟.
قطع کرد.
من شوهرمو خوب میشناسم.
پیش غریبه هیچوقت اون مدلی نمیخنده، حتی پیش خودی خواهر برادر فامیل و...
فقط پیش من اونجوری میخنده.
من در تعجبم با کی آنقدر راحته.
بخدا ناراحت شدم.
نگو ک بدتر از شکاکی سرم اومد.
خیانت.
.
هر کسی جای من باش همین فکرو میکنه.
چون سابقه هم داره