رابطمون امشب تموم شد، گریه کردم، خیلی هم گریه کردم التماسش کردم که نرو همه چیو خودم درست میکنم یه فرصت میخوام، گفت نه، منم حالم خیلی بده بود، ولی با پایین حرف زدم، الان حالم خیلی خوبه، احساس میکنم داییم پشت و پناهمه، (پدرم فوت شده)
الان دیگه حسرت چیزیو ندارم، چون هر کاری کردم براش، به نظرتون طبیعیه که حالم بده نیست؟!
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
چون یه لحظه هایی آرامش داشتیم با هم، یه لحظه هایی بود توی زندگیم که پشت و پناهم بود، خوبی هاشو هیچ وقت فراموش نمیکنم، حتما من فرد مناسب زندگیش نبودم و قراره خدا جبران کنه برام، امیدوارم برای اونم همینطور بشه و خوشبختترین باشه