2777
2789
عنوان

دعوا

| مشاهده متن کامل بحث + 625 بازدید | 48 پست
میگه چشم میزنن معنی نداره بفهمن

عزیزم آگه میخاد کسی نفهمه هیچکس نباید بگه شما به یه نفر اونم به یه نفر دیگه تا الی آخر

تازه اونیم که خبر رسونده کار بدی نکرده نفرین میکنین من خبر حاملگی زنداداشمو شنیدنی انقد خوشحال بودم به همه میگفتم دارم عمه میشم

هر کس به اندازه ضربه هایی که خورده،تنهاییشو محکم تر بغل کرده.

ببین من یه پیشنهاد بهت بدم؟ خودم وقتی انجامش دادم توی زندگیم معجزه کرد.

قبل از هر تصمیمی چند دقیقه وقت بزار و برو کاملاً رایگان تست روانشناسی DMB مادران رو بزن. از جواب تست سوپرایز می شی، کلی از مشکلاتت می فهمی و راه حل می گیری.

تازه بعدش بازم بدون هیچ هزینه ای می تونی از مشاوره تلفنی با متخصص استفاده کنی و راهنمایی بگیری.

لینک 100% رایگان تست DMB

عزیزم آگه میخاد کسی نفهمه هیچکس نباید بگه شما به یه نفر اونم به یه نفر دیگه تا الی آخر تازه اونیم ک ...

خب وقتی بچمو میکنه میخوای چیکارکنم

پرواز را بخاطر بسپار پرنده مردنیست❤️
چه میدونم بااون اخلاق گندش

عزیزم حالا شده بیخیال 

ایشالله نی نیت صحیح و سالم بیاد بغلت 

صدقه بنداز بلا دور بشه   

هر کس به اندازه ضربه هایی که خورده،تنهاییشو محکم تر بغل کرده.
خب وقتی بچمو میکنه میخوای چیکارکنم

اره عزیزم حق داشتی آون حرف بدی زده توام در جواب گفتی باشه سر هر کی بیاد که گفته 

هر کس به اندازه ضربه هایی که خورده،تنهاییشو محکم تر بغل کرده.
همینو بگو  بگو چرا میای سره من برو با خانوادت دعوا کن

باش بهش میگم

ای پسر بد😆 😊

تغییر کردن در زندگی همانند هم زدن غذا در اشپزیست! انسانی که تغییر نکند. ته میگیرد . تلخ میشود. و میسوزد.
از بس بیشعوره بخدا 

چی بگم ولی اخه این چیزی نیست که بشه قایمش کرد یا اصلا نیازی ب قایم‌کردن داشته باشه

مادر فقط آن زنی نیست که هر صبح با صدای دردانه اش بیدار میشود...من هم مادرم...منی که وقتی شب در خواب تو را میبینم دلم نمیخواهد هرگز صبح شود...وقتی در خواب تورا در آغوشم میبینم دلم میلرزد...حتی در خواب هم میدانم که ندارمت....ولی دلم برایت میلرزد...صبح که بیدار میشوم لبخند به لب دارم...چون روی ماه تو را دیده ام...چون تو  در اغوشم بودی...چون بوی تنت رابه ریه هایم کشیده ام...حتی در خواب و برای یک لحظه...آری من هم مادرم... مادر فرزند ندیده و نیامده ام... مادر تویی که برای داشتنت روزهای قشنگ جوانیم را در مطب دکتر ها و بیمارستانها گذرانده ام...مادرتویی که برای داشتنت مشت مشت قرص میخورم وصدها امپول میزنم...منی که تمام تنم ازمرحمت امپولهای گران قیمتم کبود است... من و امثال من مادر تر از هر مادری هستیم...مادرانی زجرکشیده...مادرانی که ثانیه به ثانیه روزهایمان را با حسرت داشتن دلبندمان میگذرانیم... که با دیدن یک کفش نوزادی پشت ویترین مغازه ها دلمان  میلرزد و پر میشود از غصه...پر میشود از حسرت دیدن تو با اینکفشها و تاتی کردنت... آری من هم مادرم...فقط تو را ندارم عزیزکم...فقط  در رویاهایم برایت مادرانگی میکنم...
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز