من خودم وقتی بچه بودم مهمونی داشتیم و کل فامیلای پدری رو دعوت کرده بودیم بعد مامانم سر سفره یهو گفت نمکدون یادمون رفته پاشو بیار منم چون عاشق سینه مرغم گفتم زود برم بیام وقتی اومدم دیدم همشو برداشتن داد زدم سینه های منو کی خورده همه فامیلای پدری چند دقیقه سکوت کردن..