2777
2789
عنوان

داستان زندگی پر از حسرت من

210 بازدید | 9 پست

فقط ۲۶ سالم بود ک با پسر خاله دوستم که عکسمو دیده بود آشنا شدم و خیلی سریع زنگ زدن به مامانم و قرار خواستگاری گذاشتن و خیلی سریع عقد کردیم 

بعد از عقد شوهرم دیر به دیر میومد و من نمیدونستم چشه ولی یهو بعد از ۱۵ روز پیداش می‌شد و منو میبرد بیرون و پولاشو خرج می‌کرد و برام کم نمیزاشت 

رابطمون بدی نبود ولی نزدیک عروسیمون بود ک باباشینا خسیس بازی در آوردن برا عروسی و نمیخاستن زیاد خرج کنیم بعد قرار شد یه تالاری که خیلی هم سطح بالا نبود بگیریم بعد روز بعدش پدر شوهرم فوت شد و ما ک میخواستیم عروسی بگیریم همه چی به هم خورد بعدش دیدم حالم بده یک هفته بعد از فوت پدر شوهرم فهمیدم حامله هستم 

ادامه توی نظرات 

خب

+ما هیچوقت قبل از این گناهکار نبودیم..اما اگر این عشق گناه بود..اشتباه بود...شاید وقتش رسیده تا گناه هم باشیم..تو گفتی عشق شبیه منه..چون گناهه...حالا توعم،زیباترین گناه منی ستاره کوچولو.

بگو عزیزدلم گوش میدیم به داستانت 

آقایون درخواست دوستی به هیچ عنوان ندن ❌ اینجا یه سایته برای خانوم ها واقعا خیلی زشته انقدر آدمای چیپی هستید که بیاید به دختر و زن مردم درخواست دوستی بدید !

یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.

من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.

تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.

لینک دریافت نوبت ویزیت آنلاین رایگان

بعد شوهرم که باهام خوب بود بعد از فوت پدرش باهام بد شد 

من حامله بودم و نمیشد عروسی بگیریم مجبور شدیم بعد از ۴۰ ام پدر شوهرم بدون عروسی بریم سر خونه زندگیمون مه طبقه بالای خونه مادر شوهرم بود 

دیگه یه شام هیمطنوری دادن و فامیلای من فقط چند نفرشون بودن و خیلی هارو دعوت نکردیم  و البته ناراحت هم شده بودن که چرا مارو دعوت نکردین و رفتیم توی خونمون 

بعد شوهرم همش شبا دیر میومد خونه تا ۳ صبح میرفت چایخونه و حقوق زیادی هم نداشت همونی که داشت رو باید میدادیم برای پول فیلمبرداری که قسطیش کرده بودیم 

رابطم با شوهرم صمیمی نبود شوهرم تازه پدرش مرده بود و پول نداشت منم حامله بودم و ویار بدی داشتم دیگه یه بار هم ۷ ماهم بود که توی حاملگی کتکم زد و رفتم پزشک قانونی نامه گرفتم ولی چون حامله بودم بعد از ۲ هفته برگشتم خودم و تازه مادر شوهرم دهنش باز بود که گیر خانواده بد نیفتادی 

بعد هم که بچم دنیا اومد شوهرم اولش خوب بود ولی بعد بی پول شد  بین منو شثهرم دعوا شد و مادرش هم خوذشو انداخت وسط و من بچم فقط ۲ ماهش بود که شوهرم پشتی مادرش رو کرد و منو از خونه بیرون کردن و بچمو بهم نداد و پدر و مادرم رو بی احترام کرد و من رفتم خونه بابام و فرداش گفت اگه بچتو میخای باید از مادرم عذر خواهی کنی و من کردم 

ولی وقتی برگشتم همش بد اخلاق بود و کافی بود من به کلمه حرف بزنم همش کتکم میزد ولی بخاطر بچم موندم و زندگی کردم و روزهای سختی رو گذروندم حالا بچم ۲ سال و ۸ ماهشه نمیگم اوضاعم نیما اون روزا خیلی بده ولی خیلی عالی هم نیست ولی من هستم و یه عالمه حسرت 

حسرت عروسی حسرت عشق حسرت خوشی 

چون تازه عروس بودم و حامله و بی پول و شوهر عزادار

زندگی سختی پشت سر گذاشتی 

انشاالله خداوند بهت کمک کنه و زندگیت خیلی خوب بشع  

به نام حضور آنکه هستم  ❤️به نام حضور روح إلهی که من هستم  ، به نام همه موجودات صعود یافته نور ، به نام کنفدراسیون کهکشانی نور ✨ 

ولی حسرتامو چکار کنم نمی‌دونم چرا باید زندگی من اینطور بشه

همه سختی دارن همهههه تو آدم بدون مشکل پیدا کن 

منم هزار تا حسرت دارم سیع کن فراموش کنی 

بهترین هارو برات ارزو میکنم 

به نام حضور آنکه هستم  ❤️به نام حضور روح إلهی که من هستم  ، به نام همه موجودات صعود یافته نور ، به نام کنفدراسیون کهکشانی نور ✨ 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز