اوه من خدای سوتی ام چیز زیادی یادم نمیاد تازه
همینایی ک یادم میاد
روز اول دانشگاه تو محوطی ما دهترا نشسته بودیم رو چمن یعش اکیپ پسرم اونور یکیشون همش داشت به من نگا میکرد از این فشفشه های آب هم توی چمنا بود بعد من گفتم وای انکار داریم خیس میشیم
بعد یه پسره پاشد خیلی شبک با پاش زد به فشفشه هه کج شد سمت ما
بعد منم جوگیر شدم گفتم فک کرده کیه
پاشدم مثل اون یه پا زدم به فشفشه هه کج شد آب همه شلوار مانتومو داشت خیس میکرد هی با پام بیشتر میزدم بد تر کج میشد تو صورتم اخرم فشفشه هه رو با دست گرفتم آب هم همه صورت و مغنعه مو خیس کرده بود
انداختم اونور همه پسرا غش کرده بودن از خنده
یا توی خاستگاریم چایی ریختم روی فرش
با نیش باز به پسره خیره شده بودم
یت یه بار صدامو مسخره کرده بودم تو کوچه با یه گربه حرف میزدم بای بای میکردم خدافظ پیشی خدافظظ با صدای بچگونه
بعد یه پسره داشت نگام میکرد
این دیگ سوتی نبود یه بار دسشویی توی مطب بوددم فاصله در و دسشویی خیلی زیاد بود یهو اقای نظافت چی درو باز کرد منو دید دو نفر دیگ هم رو به بودن
منم نشسته بودم سر توالیت
وای از این یکی خیلی حالم بد میشه یادش
میفتم
بازم هست ولی یادم نمیاد الان