دلم گرفته

واقعا ظلم شده در حقه میفهمی؟چقدر من زجه میزدم تو اون خونه که نکنید بابا بخدا خدا شما رو میگیره اصلا برام عجیب بود این همه ظلم بعد در قبالش گفته بشه مگه ما چیکارت کردیم ندیدی رفتار شوهر و مادرشوهر بدو :/

یعنی انقدر با روان من بازی شده انقدر شستشوی مغزیم دادن خدا میدونه 

کلمات مثبت بکار میبرم ولی کاهی واقعا حال روحیم خراب میشه مثل امروز که حلوا پختم خیرات کنم یاد حلواهایی که تو اون خونه میپختم افتادم و واقعا داغون شدم

شبیه این آدمای معتاد میرن کمپ بشینن همه باهم دردودل کنن منم اینجوری شدم هی تو نت سرچ میکنم کسایی که مشکلشون مثل مال من بود چیکار کردن چجوری شد یا دلم میخواد با امثال این آدم ها حرف بزنم بخاطر همین تاپیک شدم

من به قوی بودن مشهورم همه بهم میگن کلا هر وقت دلمو باختم ضعیف شدم 

دو سال پیش میخواستم جدا بشم تمام حرفاشو یادم میاد میبینم واقعا چقدر منطقی منو گول زد این چقدر نرمم کرد.عوض شده بود پیام عاشقانه میداد ولی 

حالا امسال عین این بچه ها قشنگ خودشو نشون داد چقدر عوض شد گاهی میگم شاید بهم خیانت میکرده که وقتی چه مالی چه غیره هواشو داشتم اینجور کرد

اولا اینکه آقایون با خانم ها قطعا احساساتشون و شرایطشون فرق داره

ثانیا ازدواج کجا دوستی کجا.شرایط یکیه آخه؟

اگه اینطوریه امیدوارم همسرم احساس میداشت و الان زجر میکشید بابت بی عقلی کرد که زندگیمون خراب کرد

حالا که شما آقایید میشه لطفا باتوجه به اینکه هم جنس خودتونو میشناسید بمن بگید دلیل اینکه یک آقا ممکن بحاطر حرف مادرش یک خانمی که براش هیچ جور کم نمیذاره ولی اون همچنان پرتوقع و میگه اخلاقت بده رو ول کنه یا دلیلش چیز دیگه ای؟

هرچند اون منو نمیشه گفت ول کرد من دارم تمومش میکنم حتی قبل اینکه برم جهیزیمو بیارم میگفت قلبمی و... شبیه پسرایی که بخوان مخ دختر غریبه بزنن انگار بهشون شناخت نداشته باشن بعد روز جهیزیه سریع برگه نوشته بیاره امضا بگیره و بره غیب بشه.

عین بچه ها همیشه در رفت از توضیح صادقانه یکبار نشد بیاد واقعیت بگه یا منو مقصرمیکرد یا طفره میرفت یا دروغ میگفت

جاالب میدونم دقیقا چی بسرم اومده ها ولی همش باز الکی برای خودم این چرایی از طرف اون نادون بیارم وسط که آخه همه حسرت زندگی منوتو میخوردن که ما میتونستیم بهترین رفیق و همراه هم باشیم بهترین زندگی برای هم بسازیم چرااا واقعا تو مغز پوکت دقیقا دنبال چی بودی آخه .اگه دوسم نداشتی میومدی میگفتی دوست ندارم که بریم راحت تمومش کنیم چرا منو عروسک خیمه شب بازیت کرده بودی

بنظر من حتی چند شخصیتی و شاید خیانت چون گوشیش بجونش بند بود که میدیدم تلگرام بکسی پیام میده ولی نمیدونستم کیه

یسوال دیگه اینکه تاپیکشم زدم کسی جواب نداد

چرا کسی بااسم اون تو اینستا بهم پیام داد؟ اون میدونست من نمیدونم که اون اینستا داره 

یه پیج فیک بود تقریبا .خوب مثلا که چی؟

جالب اینجاست که فکر میکردم چون پدرش به مادرش خیانت کرده اون دیگه اینکارو نمیکنه دقیقا یکی از دلایلم برای ازدواج بااون این بود هه